و تو را باز هم یاد میکنم

و تو را باز هم یاد میکنم

خدایا من صبورم...اما دلتنگی من چه میداند صبوری چیست...
و تو را باز هم یاد میکنم

و تو را باز هم یاد میکنم

خدایا من صبورم...اما دلتنگی من چه میداند صبوری چیست...

زمستون

زمستون
تن عریون باغچه چون بیابون

درختا
با پاهای برهنه زیر بارون

نمیدونی تو که عاشق نبودی
چه سخته مرگ گل برای گلدون
گل و گلدون چه شبها
نشستن بی بهانه
واسه هم قصه گفتن عاشقانه

چه تلخه چه تلخه

باید تنها بمونه قلب گلدون
مثل من
که بی تو
نشستم زیر بارون زمستون
نشستم زیر بارون زمستون

زمستون

برای تو قشنگه پشت شیشه

بهاره

زمستونو برای تو همیشه
تو مثل من زمستونی نداری
که باشه لحظه چشم انتظاری

گلدون خالی ندیدی
نشسته زیر بارون

گلای کاغذی داری تو گلدون

تو عاشق نبودی
ببینی تلخ روزای جدایی

چه سخته چه سخته

نشینم بی تو با چشمای گریون

نشینم بی تو با چشمای گریون

آیینه ی اتاقت را با آیینه اتاقم عوض میکنی؟؟؟؟ 

اینکه فقط مرا نشان میدهد....

تو که نیستی..

من عادت دارم

به فرو ریختن بی صدا در خود

و قهقهه های پر هیاهو

چه کسی باور دارد

گلبول های اندوه

در خون سرخ من جاریست

چشم هایم را می دزدم

که مبادا چشمی بخاند در آن

حقیقت تلخ درونم را

همان تلخی زهرگونه ای را

که پی در پی شیرین میکنم

به یاد بوسه های تو

این که مدام به سینه ات می کوبد ،قلب نیست ماهی کوچکی است که دارد نهنگ میشود

 ماهی کوچکی که طعم تلخ تنگ آزارش میدهد وبوی دریا هوایی اش کرده است قلب ها همه نهنگانند در اشتیاق اقیانوس اما کیست که باور کند درسینه اش نهنگی می تپد؟!

آدم ها ماهی ها را در تنگ دوست دارند وقلب ها را در سینه. اما ماهی وقتی در دریا است وقلب وقتی در خدا غوطه خورد ،قلب است. هیچکس نمی تواند نهنگی را در تنگی نگه دارد تو چطور میخواهی قلبت را درسینه نگهداری؟

این ماهی کوچک ، اما بزرگ خواهد شد واین تُنگ ،تنگ خواهد شد واین آب ته خواهد کشید.پس کا ش راهی می زدی از تنگ سینه ات به اقیانوس.کاش این قطره را به بی نهایت گره میزدی.کاش......

خدایا کلی بارون فرستادی...



تا لکه ها رو از دلم بشویی...



من که گفتم...



لکه نیست...



زخمه!