و تو را باز هم یاد میکنم

و تو را باز هم یاد میکنم

خدایا من صبورم...اما دلتنگی من چه میداند صبوری چیست...
و تو را باز هم یاد میکنم

و تو را باز هم یاد میکنم

خدایا من صبورم...اما دلتنگی من چه میداند صبوری چیست...

خالی خالی خالی...

به دلم که نگاه کنی هیچ نمیبینی!!!
خالیش کرده ام!!! 

خالی خالی خالی... 

تو را هم حتی بیرون کرده ام... 

خاطراتت را هم بیرون کشیده ام ... 

از آهنگ های محبوبم!!! 

میخواهم تا با خیال راحت گوششان کنم.... 

دیوارهای اتاقم را پاک کرده ام از نامت و یادت و عکس هایت و عکس های دو نفره مان!!!  

تا راحت چشمانم را شب هنگام روی هم بگذارم...

خودم را تنها کرده ام! 

تنهای تنهای تنها... 

از دست خاطرات تلخ و شیرین نمای آن روزها خودم را خلاص کرده ام... 

و اینجا منتظرم تا خدا بیاید و شاید با هم قهوه ای بنوشیم!!!
فکر میکنم خدا دیگر از چای خوردن خسته شده!
حالا دیگر ابی را ول کرده و به ما هم نگاه میکند!!!!
این را وقتی فهمیدم که فهمیدم میتوانم دلم را از تو و هرچه هوایت را در سرم می آورد خالی کنم!!! 

خالی خالی خالی... 

من... 

این جا... 

همین جایی که نشسته ام... 

بلند بلند مینویسم که فراموشت کرده ام... 

لطفا مزاحم احساساتم نشو!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد